هذا بیان للناس پایگاه تخصصی پژوهشهای قرآن و حدیث
| ||
در صفحه نظرات خوانندگان پست مربوط به مقاله طبری و ابنکثیر، یکی از خوانندگان پرسشی درباره سند حدیث «ان الجنه اشتاقت الی اربعه...» مطرح کرده بود. پاسخی که بنده به آن پرسش دادم، باعث پیگیری بیشتر این دوستمان شد و طی چند روز مکاتباتی بین من و ایشان درباره موضوع مورد بحث انجام شد که به نتایج مفیدی انجامید. از آنجا که تمامی بحثهای این نامهها مطالب علمی پیرامون ارزیابی سندی یک حدیث بود، بهتر دیدم که عین نامهها را با اندکی تصرف و تلخیص در اینجا قرار دهم؛ چون محتوای این نامهها میتواند برای دانشجویان عزیز هم جنبه آموزشی داشته باشد. ضمن تشکر از این دوست عزیزمان، نامههای ایشان با عنوان «حسین» و پاسخهای بنده با عنوان «امینی» در پی میآید. (در ضمن به دلیل طولانی بودن مطالب، مجبورم مکاتبات را در چند پست جداگانه قرار بدهم که پست اول را امروز تقدیم میکنم و پستهای بعدی انشاءالله ظرف روزهای آینده تقدیم خواهد شد.)
حسین سلام، ابنحجر هیثمی در مجمع الزوائد، ج9، ص 307، 15682 درباره روایت کتاب معجم الکبیر طبرانی میگوید: «سلمه بن الفضل و عمران بن وهب اختلف فی الاحتجاج بهما و بقیه رجاله ثقات» بیزحمت بفرمایید در این شرایط آن حدیث از نظر سندی چه جایگاهی پیدا میکند؟ امینی با سلام و تشکر از اینکه به وبلاگ ما سر زدید، در اینگونه موارد به اصطلاح تعارض جرح و تعدیل پیش میآید. در موارد تعارض جرح و تعدیل باید نخست شرح حال هر دو راوی را از منابع رجالی استخراج کنید. سپس با مقایسه دیدگاهها نوع تعارض را مشخص کنید. گاه تعارض از نوع مستقر است و گاه غیرمستقر؛ تعارض مستقر یعنی تعارض واقعی و تعارض غیرمستقر یعنی تعارض ظاهری؛ یعنی اینکه حقیقتاً تعارضی وجود ندارد، بلکه اسباب و عواملی باعث شده است که ما فکر کنیم تعارض وجود دارد؛ این نوع تعارضها قابل جمع است و با روشهایی که در علم رجال وجود دارد، جمع میشود و وضعیت راوی مشخص میگردد، اما اگر تعارض از نوع مستقر و حقیقی بود و به هیچ وجه نمیشد بین دیدگاهها جمع برقرار کرد، در این صورت نظر عالمان پیشین را باید جستجو کرد و دید که عالمان بزرگ با روایات این راوی چه برخوردی داشتهاند؟ اگر اکثریت روایات او را پذیرفتهاند، ما هم حکم به صحت روایت میکنیم، اما اگر اکثریت عالمان، روایات او را قبول نکردهاند، در این صورت، روایت یادشده ضعیف است. جهت اطلاعات بیشتر میتوانید به مبحث تعارض جرح و تعدیل در کتابهای اصول و مبانی رجال و باب تعادل و تراجیح در کتابهای اصول فقه مراجعه کنید. و من الله التوفیق حسین ممنون از پاسختان، مصادیق سؤال من پیرامون سلمة بن فضل الابرش (توسط اشخاصی مثل ابنمعین و ابنسعد و ابیداود توثیق شده اما بقیه تضعیفش کردهاند) و عمران بن وهب الطائی (نامش در ثقات ابنحبان آمده، اما بقیه تضعیفش کردهاند) هست. هیثمی هم در مجمع الزوائد ج 9، ص 307، 15682 درباره روایت میگوید: «سلمة بن فضل الابرش و عمران بن وهب الطائی اختلف فی احتجاج بهما و بقیة رجاله ثقات.» امینی مورد اول که گفتهاید ابنمعین و ابوداود توثیق کردهاند، اما بقیه تضعیف نمودهاند بنگرید ببینید جرحها مفسر هست یا نه؟ یعنی کسانی که جرح کردهاند، آیا دلیلی هم بر جرح خود اقامه کردهاند یا خیر؟ اگر دلیلی اقامه کرده باشند، باید دید که تعدیلکنندگان در لابهلای کلمات خود پاسخی به آن دادهاند یا خیر؟ اگر پاسخ داده باشند، که باید پاسخ بررسی شود، اما اگر پاسخ نداده باشند، در این صورت جرح بر تعدیل مقدم خواهد بود. اما اگر به طور کلی جرح مفسر نباشد؛ در این صورت طبق دیدگاه برخی علما جرح بر تعدیل مقدم است و طبق دیدگاه برخی دیگر تعدیل بر جرح مقدم است. در مورد دوم هم که گفتهاید ابنحبان نام او را در ثقات آورده است، اگر همه رجالیان غیر از ابنحبان او را تضعیف کرده باشند، در این صورت حکم به تضعیف او میکنیم؛ چون مشهور است که ابنحبان در توثیق و تضعیف راویان متساهل بود و گاه افرادی را که ضعیف هستند، با تساهل و تسامح معتبر تلقی کرده است. موفق باشید حسین بله استاد ممنون از پاسختان. ابتدا باید بگم اگه صحت این حدیث از کتب اهلسنت ثابت بشه خیلی به نفع ما شیعیانه، من چند تا روایت صحیح و حسن رو پیدا کردم که تو سلسله اسنادش سلمة بن فضل الابرش وجود داشت و عمران الطائی رو بیشتر بررسی کردم، البانی علاوه بر تضعیف روایت، راجع به عمران میگه: «ضعفه ابوحاتم و وثقه ابنحبان» (1) یعنی ظاهراً همین دو نفر راجع بهش نظر دادن و فقط روایت مورد نظر ازش نقل شده، اما با همه این تفاسیر، بنا بر فتوای شبکة الاسلامیة (اسلام وب) این حدیث رو نه کسی تصحیح کرده و نه تضعیف (2)، ولی ابنابیالحدید معتزلی اون رو جزء احادیث صحیح می دونه (3). به نظر شما در این حالت روایت حالت مختلف فیه و حسن پیدا نمیکنه؟ 1 - سلسلة الاحادیث الضعیفه، ج 5، ص 351، 2328 2 - فتاوی الشبکة الاسلامیة، ج 8، ص 426، 73326 3 - شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 296 امینی با سلام، من هم روایت مورد نظر رو دیدم و هم احوال این دو نفر رو تو منابع رجال شیعه و سنی بررسی کردم. سلمه بن فضل که متهم به تشیع است و در منابع شیعی هم از او روایت شده است: شیخ عباس در الکنی و الالقاب ج 3 ص 49 او را توثیق کرده، در طریق مفید در کتاب امالی مفید ص 43 و در طریق شیخ طوسی در امالی طوسی ج 2 ص194 قرار گرفته و در کتاب رجال الشیعه فی اسانید السنه طبسی ص 148 هم او را توثیق کرده است. این نظر علمای شیعه بود، اما علمای اهلسنت قطعاً او را به خاطر اتهام به تشیعش تضعیف میکنند. بخاری خودش در باب قتال الترک از او روایت کرده، اما در کتاب الضعفا الصغیر خود ص 57 گفته: «لکن عنده مناکیر و فیه نظر» و نسائی هم او را تضعیف کرده (الضعفا و المتروکین) مسلم هم از او در باب عدد غزوات النبی روایت کرده، ابوداود و ابن ماجه هم از او روایت دارند. اینکه اصحاب کتب سته اغلب به او اعتماد کردهاند خوب است. یحیی بن معین هم که از رجالیان سرشناس اهلسنت است، از او روایت کرده (تاریخ ابن معین ج 1 ص 192 و جلد 2 ص 279 و ...) ابنسعد هم او را ثقه دانسته (الطبقات الکبری، ج 7ص381) ابنحبان او را در ثقات آورده، ولی گفته: «قد یخطی و یخالف» ابواحمد بن عدی نظر مساعدتری دارد. میگوید: «لم اجد فی حدیثه حدیث قد جاوز الحد فی الانکار»؛ یعنی در لابلای احادیث او حدیثی نیافتم که به حد انکار برسد؛ یعنی حدیثش به گونهای نیست که بتوان آنها را انکار کرد (این جمله در تهذیب الکمال مزی از او نقل شده است) ابوحاتم رازی هم گفته: «فی حدیثه انکار یکتب حدیثه و لا یحتج به» با مجموع این نظرات میتوان گفت که حدیث او حداقل در حد حدیث حسن میتواند تلقی شود؛ مخصوصاً روی جمله ابواحمد بن عدی خیلی تاکید کنید؛ چراکه تعدیل کرده و دلیل تعدیل را هم گفته که نشان میدهد همه احادیث منقول از او نزد وی پذیرفته است. عمران بن وهب هم بخاری در (التاریخ الکبیر ج 6 ص 475) او را ذکر کرده، اما توثیق و تضعیفی درباره او ندارد. رازی ج4 ص 199 او را ضعیف الحدیث دانسته و سماع وی از انس را محل اشکال دانسته است؛ یعنی اگر حدیث مورد بحث روایت وی از انس نباشد، میتوان آن را تا حد حسن ارتقا داد. که البته ظاهرا سماع وی از انس است و محل اشکال است. ذهبی هم او را در الضعفا آورده (المقتفی فی الضعفا ج2ص139) خلاصه مطلب اینکه اختلاف بین نظر ابوحاتم است که او را تضعیف کرده و ابن حبان که او را توثیق کرده. در این گونه موارد اگر قرینهای پیدا نشود، نظر ابوحاتم ارجح است. بنگرید ببینید بخاری یا مسلم یا اصحاب کتب سته آیا از او حدیث نقل نکرده اند؟ اگر حدیثی از وی در کتب سته پیدا کنید میتوانید به عنوان یک دلیل در وثاقت او مقابل نظر ابوحاتم قرار دهید آنگاه به حسن بودن حدیث حکم کنید. در غیر این صورت باید حکم به ضعف او بدهیم و مخصوصاً که حدیث عمران از انس نقل شده و ابوحاتم سماع وی از انس را محل تردید میداند. موفق باشید حسین با تشکر اما نه نکته و سوال اساسی اینجا مطرح است. خواهشمندم پاسخگو باشید: 1ـ چه اشکالی به توثیق ابنحبان وارد است که باید جرح ابوحاتم بر آن مقدم شود؟ مگر جرح ابوحاتم یا کسانی که وی را تضعیف کرده اند، مفسر است؟! (ابوحاتم فقط میگه من "گمان" نمیکنم از انس چیزی شنیده باشد.) 2ـ فتوای شبکة الاسلامیة، ج 8، ص 426، 73326 چه میشود که گفتهاند کسی این روایت را تصحیح و تضعیف نکرده و شما میفرمایید باید حکم به ضعف بدهیم؟ 3ـ پس سخن علامه ابنابیالحدید معتزلی را چه کنیم که در شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 296 این روایت را جزء روایات صحیح میداند؟ 4ـ همین که بخاری عمران را تضعیف نکرده و ابنحبان وی را ثقه دانسته، نمیتواند قرینهای در مقابل جرح ابوحاتم باشد؟ 5ـ مشابه همین حالت (از نظر سندی) در تلخیص الحبیر آمده و شده حسن: «هذا إسناد حسن قزعة بن سوید مختلف فیه وباقی رجال الإسناد ثقات.» (تلخیص الحبیر، ج 2، ص 247، 736) و همچنین جناب هیثمی در روایتی مشابه همین حالت (از نظر سندی) در (مجمع الزوائد، ج 1، ص 27، 60) درباره دو راوی آن گفته: «اختلف فی احتجاج بهما» و در مسند ابییعلی زیر همین روایت نوشته شده: «اسناده حسن والحدیث مختلف فیه فینبغی ان یقال فیه حسن» و در مورد حدیث مختلف فیه باید گفته شود: حسن (نصب الرایة، ج 1، ص 122) با این حساب پاسخ شما چیست؟ 6ـ نامی از عمران در صحاح سته نبود، اما آیا با صرف عدم وجود نامش در صحاح سته باید توثیق ابنحبان را زیر پا بگذاریم؟ 7ـ ابنحبان خود صاحب یک کتاب صحیح است، اما ابوحاتم صحیحی تالیف نکرده! آیا همین جایگاه علمی نمیتواند قرینهای بر اولویت توثیق ابنحبان بر جرح ابوحاتم باشد؟ 8ـ قرینه = در کتاب الروض البسام، ج 4، ص 441، 1587 آمده که: «إذا ضُمَّ إلی حدیث علیٍّ طریقا حدیث أنس اللذان فی أحدهما سعد بن الصلت وفی الآخر عمران بن وهب فهو قریبٌ من درجة "الحسن"» این یعنی روایات عمران به درجه حسن می رسه درسته؟ 9ـ همانطور که ذکر شد ابوحاتم علت ضعف عمران را عدم سماع از انس میداند، در حالی که شمسالدین ذهبی در تاریخ الاسلام، ج 9، ص 549 درباره عمران می گوید: «قُلْتُ لَهُ عَن أنس حدیث الطیر.» اگر دقت شود نظر ذهبی در تقابل با نظر ابوحاتم قرار میگیرد؛ چرا که به عقیده ذهبی عمران حدیث طیر را از انس شنیده! آیا این تناقض عقیده ذهبی و ابوحاتم، جرح ابوحاتم را زیر سوال نمیبرد؟! ممنون از لطفتان امینی با سلام 1ـ چون ابنحبان در توثیق متساهل بوده و توثیق و تضعیفات ابوحاتم دقیقتر است. ابوحاتم هم درباره سماع ظن دارد، اما درباره وثاقت عمران با لفظ قطعی «ضعیف الحدیث» نظر داده است. 2ـ فتوا میگوید کسی از علما درباره این حدیث حرفی ندارد، این دلیل نمیشود که ما الان نتوانیم در این باره نظر دهیم. 3ـ ابنابیالحدید نظر خودش را گفته است. اگر دلیلی برای صحت حدیث اقامه کرده ما باید آن دلیل را بررسی کنیم، اما اگر فقط ادعای صحت حدیث را کرده، این صرفا یک ادعاست و راه را برای پژوهشهای بعدی نمیبندد. 4ـ بخاری عمران را تضعیف نکرده، اما از او روایت هم نیاورده و این یعنی او را قبول ندارد و این خود میتواند قرینهای برای تقویت نظر ابوحاتم باشد. 5ـ من هم گفتم که این حدیث را میتوان تا حد حسن تقویت کرد به شرطی که عمران و سلمه مختلف فیه باشند، اما به یاد داشته باشید هر مختلف فیهی نمیتواند حسن شود؛ اینجا نباید قیاس کرد؛ چون حسن شدن مختلف فیه به قرائن و شواهد بستگی دارد و قرائن و شواهد هر روایت با روایت دیگر فرق میکند. 6ـ اینکه نامش در کتب سته نیست به این معناست که اصحاب کتب سته که خود رجالشناساند، به او اعتماد نکردهاند. توثیق ابنحبان را هم در مقابل جرح ابوحاتم قرار دهید. 7ـ صاحب کتاب حدیثی بودن تاثیری در آرای رجالی ندارد، بلکه قضیه برعکس است و صاحب کتاب رجال بودن باعث تقویت روایات صاحب کتاب حدیثی میشود؛ مثلا شیخ طوسی که خودش صاحب کتاب رجالی است، روایتهایی که در تهذیب و استبصار آورده است، در مقایسه با روایات محدثانی که رجالی نبودهاند، اعتبار بیشتری دارد. اگر کتاب کافی اعتبار ویژهای نزد شیعیان دارد، یکی از دلایلش این است که کلینی صاحب کتاب رجال بوده و رجالشناسی بصیر بوده است. اینکه ابنحبان صاحب کتاب حدیثی است در تقویت آرای رجالی او کمک نمیکند، اما اینکه صاحب کتاب رجالی است، ما را در پذیرش روایات کتاب صحیح او کمک میکند. 8ـ عبارت الروض البسام، اگر درست متوجه شده باشم، به این نکته اشاره دارد که روایت عمران در آنجا به عنوان شاهدی برای تقویت روایت نزع ثوب به کار گرفته شده و از این نظر به بحث ما ارتباط ندارد؛ چون اینجا بحث بر سر روایت شاهد نیست بلکه بحث بر سر روایت اصلی است. 9ـ رازی قبل از آن عبارت با عبارت «ضعیف الحدیث» عمران را تضعیف کرده و عدم سماع را دلیل بر ضعف نمیداند که شما آن را جرح مفسر قلمداد کردهاید. جرح او غیرمفسر هست و در تناقض با کلام ذهبی هم نیست. ذهبی تنها سماع وی از انس را ظاهرا تایید میکند.
[ چهارشنبه 93/6/19 ] [ 1:2 عصر ] [ نوروز امینی ]
[ دیدگاه شما ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |