(این مقاله در شماره هفتم و هشتم مجله علمی ـ ترویجی حدیث اندیشه به چاپ رسیده است.)
نگاهی به وضعیت حدیث در دوران امام هادی (علیه السّلام)
همانطور که میدانیم،باب صدور حدیث در اهل سنت با رحلت حضرت رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) بسته شد و پس از آن،نوبت جمع و تدوین حدیث فرا رسید که متأسفانه با فرمان منع کتابت حدیث،مدتی نه چندان کوتاه میان صدور حدیث و کتابت و نگهداری آن از نسیان و جعل و تحریف،فاصله افتاد که این امر،معضلات و مشکلات بسیار زیادی برای فقها و محدثان اهل سنت به وجود آورد، و آنها را در سیل عظیم احادیث مجعول، اسرائیلیات و احادیث ضعیف السند گرفتار کرده است.
اما حرکت تکاملی شیعه با سیر تقریباً بیبرنامه اهل سنت ـ لا اقل در بحث حدیث در قرون اول ـ تفاوت ماهوی دارد.
شیعیان نه تنها اعتباری برای فرمان منع کتابت حدیث قائل نبودند،بلکه نسبت به کتابت و حفظ سنت نبوی از هیچ کوششی فروگذار نکردند. به عنوان نمونه میتوان به تلاشهای امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) و یارانش در کتابت سنت نبوی اشاره کرد که خوشبختانه برخی از این مکتوبات در لابهلای میراث حدیثی شیعه،ثبت و ضبط شده و به دست ما رسیده است.
از طرف دیگر،حضور امامان معصوم (علیهم السّلام) در میان شیعیان ـ به عنوان منابع صدور حدیث شیعه پس از رحلت پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) ـ که بیش از دو قرن به طول انجامید باعث شد که میراث حدیثی شیعه فقط به احادیث صادره از پیامبر اکرم (صلّیاللهعلیهوآله) محدود نشود و توسعه و تکامل جدی پیدا کند. دانشمندان از اصحاب ائمه (علیهم السّلام)،با استفاده از آموزههای آسمانی اهل بیت (علیهم السّلام) در زمینههای مختلف فقهی، اعتقادی، فکری و...،پایههای علمی خود را تقویت کرده و زمینههای ماندگار شدن اندیشههای شیعی را در فراز و نشیب روزگار فراهم کردند.
واضح است که امامان معصوم (علیهم السّلام) نیز شرایط یکسانی نداشتند. برخی از آنان ـ همچون صادقین (علیهما السّلام) ـ توانستند با استفاده از کشمکشهای میان آل امیّه و آل عباس و آزادی نسبی زمان خودشان،در گسترش و تکامل معارف اسلام ناب،گامهای پر ارزشی بردارند و برخی ـ همچون عسگریین (علیهما السّلام) ـ حتی از ارتباط با بستگان خود نیز محروم و دائماً در زندان و تبعید به سر میبردند،لذا فرصت چندانی برای عرض?زلال معرفت به تشنگان حقیقت به دست نیاوردند.
دوره امام هادی (علیهالسّلام)،آغاز دوره دیگری از حبس آشکار امامان شیعه است. ظاهرسازیهای مأمون و معتصم نسبت به امام رضا و امام جواد (علیهماالسّلام) پایان یافته است و متوکل،پرده از چهره حقیقی خلافت عباسی برمیدارد و این معنا از القاب دو امام بزرگ (امام هادی (علیهالسّلام) صاحب العسگر و امام حسن عسکری (علیهالسّلام)) هویداست.
پیداست که با حبس یا تبعید امام (علیهالسّلام) (تنها منبع صدور حدیث شیعه در آن زمان)، از سوی دستگاه خلافت،وضعیت حدیث به کلی تغییر میکند. کلاسهای درس و بحث و مناظره،به حالت تعطیل درآمده و ارتباط شاگردان مکتب اهل بیت (علیهمالسّلام) با تنها معلم مورد اعتمادشان قطع میشود. پرسشهای اعتقادی، فقهی، حدیثی و رجالی اصحاب،بیجواب مانده و شناختن سره از ناسره ـ با توجه به عدم تدوین قواعد علم الحدیث در آن زمان ـ مشکل میشود و سیل احادیث جعلیِ دشمنان و معاندان از یک طرف و غالیان و دشمنان دوستنما از طرف دیگر،عرصه را بر جویندگان حقیقی معارف اهل بیت تنگ میکند. از طرف دیگر تعقیب و شنکنجه دوستداران اهل بیت (علیهمالسّلام) و یاران باوفای ائمه (علیهالسّلام) باعث متواری شدن آنها و قطع ارتباطشان با این منابع آسمانی گشته و عرصه فعالیتهای شیعیان محدودتر میگردد. تنها به عنوان یک نمونه،میتوان از متواری شدن حضرت عبدالعظیم الحسنی (علیهالسّلام)،نام برد که به علت تحت تعقیب بودن از سوی دستگاه خلافت عباسی،مجبور به ترک وطن شده و راهی دیار غربت در سرزمین ری گردید.
با این تنگ ناها و فشارها است که رکود نسبی در این زمان بر فعالیتهای علمی و خصوصاً فعالیتهای حدیثیِ شیعه،سایه میافکند و آن پویایی و حرکتی که در دورههای قبل وجود داشت از میان رفته و همه چیز جای خود را به سکون و آرامشی مرگبار میدهد.
با وجود این تنگ ناها و فشارها، امام (علیهالسّلام) و یاران باوفایش از حرکت باز نایستاده و از کوچکترین فرصتها برای دوام نهضت علمی ـ فرهنگی خود،استفاده میکنند. با تلاشهای خستگی ناپذیر امام و یاران جان بر کف اوست که میراث شیعه از فنا و نابودی نجات یافته و به دست نسلهای بعدی میرسد. نسلهایی که گامهای متین و استواری در حفظ و نگهداری این میراث عظیم برداشتند و جوامع اولی?حدیث شیعه را تدوین کردند.
ما در این مجال کوتاه،به بررسی رهنمودها، دیدگاهها و اقدامات امام هادی (علیهالسّلام) در حفظ، اشاعه و تصفی?حدیث شیعه و نیز مشکلات امام در این زمینه،خواهیم پرداخت؛ امید است که بتوانیم حق مطلب را ادا کنیم.
نگرش علم الحدیثی امام هادی (علیهالسّلام)
در بررسی سخنان معصومین (علیهمالسّلام)،به موارد زیادی برخورد میکنیم که مستقیم یا غیر مستقیم به قواعد علم الحدیث مربوط میشود. در سخنان امام هادی (علیهالسّلام) نیز چنین مواردی اگر چه بسیار اندک یافت میشود. نکاتی از قبیل شرایط راوی، ملاکهای شناخت ثقات، ملاکهای نقد حدیث، عرضه روایات و جرح و تعدیل راویان و... از جمله قواعد علم الحدیثی است کهاز سخنان امام هادی (علیهالسّلام) میتوان برداشت کرد و ما در صفحات آتی به این نمونهها خواهیم پرداخت. اما نکتهای که باید در اینجا مورد توجه قرار گیرد این است که احادیث حاوی قواعد علم الحدیثی،در سخنان امام هادی (علیهالسّلام) بسیار کمتر است. حال،این سؤال پیش میآید که علل کمبود اینگونه احادیث در سخنان امام هادی (علیهالسّلام) چیست؟ آیا امام (علیهالسّلام) اهتمامی به این قواعد نداشتند و آنها را دست و پاگیر میدانستند؟ آیا مسایل مهمتری در آن زمان وجود داشت که امام هادی (علیهالسّلام) پرداختن به آنها را مهمتر میدانستند؟ اگر نه،پس چه علت یا عللی باعث عدم توجه جدی امام (علیهالسّلام) به این مسأله گردیده است؟
علل قلّت آراء علم الحدیثی امام هادی (علیهالسّلام)
واقعیت،این است که علت قلّت آراء علم الحدیثی امام هادی (علیهالسّلام)،ناشی از دست و پا گیر دانستن این قواعد از سوی امام و عدم اهتمام ایشان به این امر نیست. دلیل این ادعا وجود احادیثی محدود از آن حضرت،پیرامون جرح و تعدیل راویان و دیگر علوم حدیثی است که در صفحات بعد با تفصیل بیشتری از آن سخن خواهیم گفت. بنابراین امام هادی (علیهالسّلام) وجود این قواعد را لازم و ضروری میدانستند و به آن اهمیت میدادند. اما در اینکه چرا با وجود این اهتمام،عملاً در سخنان آن حضرت این قواعد کمتر بیان شده است؛ دلایل متعددی را میتوان ذکر کرد که ذیلاً به ذکر چند مورد از این دلایل میپردازیم:
1) فشارها و تضییقات سیاسی و اجتماعی
الف) وضعیت سیاسی دوران امام هادی (علیهالسّلام)
عصر زندگی امام هادی (علیهالسّلام) دوران پرالتهاب و آکنده از تشویش و دگرگونی بود. در عصر آن حضرت،خشنونت و بد رفتاری با خاندان علی (علیهالسّلام) و نوادگان و دوستداران او به اوج خود رسیده بود. بنی عباس آزار و شکنج?طرفداران علی (علیهالسّلام) را سرحوله سیاست خود قرار داده بودند. نهایت سعی و کوشش خلفای بنی عباس در آن روزگار،صرف این میشد که شخصیتهای برجست?خاندان اهل بیت (علیهالسّلام) را با فجیعترین صورت از پا درآورند و کسانی را که محبوبیت بیشتری دارند،از محل سکونت خود تبعید کنند و در مرکز حکومت تحت نظر داشته باشند. جاسوسان و کارگزاران خلفا،مردم را به وحشت و رعب عجیبی،گرفتار ساخته بودند؛ به گونهای که هیچ کس به دیگری اطمینان نداشت. برادر از ترس برادر از ابراز عقیده خودداری میکرد و حکومت،زور و خفقان سایههای سنگین خود را بر انکار و دلهای مردم گسترده بود.
بدیهی است که در چنین وضعیتی،تشکیل حوزه درسی و آموزش قواعد علم الحدیث،امکان پذیر نمیباشد؛ چرا که اینگونه مباحث باید در کلاس درس مطرح شود و در سخنرانیهای عمومی و... نمیتوان، به جهت رعایت حال شنوندگان که بیشتر عامه مردم هستند، از اینگونه مباحث سخن گفت؛ زیرا مباحث پیچید?علمی،در حوصله عامه مردم نمیگنجد. روشن است،در چنین وضعی که امکان تشکیل جلسات عمومی سخنرانی،برای امام وجود نداشت، تشکیل کلاسهای درس هم به طریق اولی امکانپذیر نبود و امام (علیهالسّلام) با توجه به مسایل سیاسی عصر خود،از داشتن حوزه تدریس و نیز جلسات وعظ عمومی محروم بود؛ بنابر این امکان طرح مباحث علم الحدیثی برای امام وجود نداشته و در فرصتهایی که دور از چشم مأمورین دستگاه خلافت به دست میآمد،بیشتر به بیان مسایل ضروری امت میپرداخته است.
ب) تبعید و حبس امام و قطع ارتباط ایشان با شیعیان
دوران زندگی امام هادی (علیهالسّلام) با حکومت شش تن از خلفای ستمگر عباسی،همزمان گردیده بود که هر کدام به نوبه خود،در کینه و عداوت اهل بیت (علیهمالسّلام) نمونه بودند و همیشه مراقب و مترصد بودند که این نور الهی را خاموش سازند.
امام هادی (علیهالسّلام) در سن هشت سالگی با شهادت امام محمد تقی (علیهالسّلام) به توطئه معتصم، دوران امامت خود را آغاز کردند. به فاصلهیوتاهی از شهادت امام محمد تقی (علیهالسّلام) الواثق به خلافت رسید و پس از او، متوکل بر سر کار آمد. دوران چهارده ساله حکومت متوکل از سختترین،دورآنهای زندگی امام هادی (علیهالسّلام) است. وی پس از رسیدن به خلافت،برنامه کلی عباسیان را در برخورد با علویان تغییر داد. او ظاهرسازیها و عوامفریبیهای مأمون و معتصم را پایان داده و چهره واقعی دستگاه خلافت را جلوهگر نمود. متوکل،طی نامهای احترامآمیز بهصورت خیلی محترمانه و ریاکارانه،امام (علیهالسّلام) را به قبول تبعید و ترک خانه و کاشانه خود مجبور ساخت. امام هادی (علیهالسّلام) پس از دریافت نامه متوکل،مجبور شد به سامرا هجرت کند. در سامرا به جهت کنترل رفت و آمدهای حضرت و قطع ارتباط ایشان با شیعیان، متوکل او را در یک منطقه،نظامی منزل داد. با اسکان امام (علیهالسّلام) در یک منطقه نظامی،ارتباط ایشان عملاً با شیعیان قطع گردید و شیعیان و اصحاب امام از ملاقات ایشان محروم شدند و هر بار ملاقات امام برای اصحاب،دردسرهای فراوانی داشت. این ناامنی به حدی بود که حتی امام نیز بر جان شیعیان و اصحاب خود بیمناک بود. به عنوان نمونه،زمانی که صقر بن ابی دلف بغدادی پس از تحمل مشقات فراوان و پشت سر گذاشتن خطرات زیاد به خدمت امام میرسد،پس از لحظاتی کوتاه امام،(علیهالسّلام) به او میفرماید: بیشتر توقف ننمایید و برگردید؛ چون من به آسایش و امنیت شما اطمینان ندارم.
متوکل عباسی،تنها به تبعید امام بسنده نکرد و در موارد متعددی به تفتیش خان?امام و حبس ایشان اقدام کرد و ارتباط محدود ایشان با خواص اصحاب را نیز قطع کرد. جمله این مسایل،باعث عدم دسترسی اصحاب به آن حضرت شده و در نهایت،ارتباط علمی شیعیان با امام (علیهالسّلام) قطع گردید به طوری که فقط یکی از تبعات آن،عدم بیان مسایل و قواعد علم الحدیث،توسط آن حضرت است.
ج)تضعیف همه جانبه شیعیان و سرکوب علویان
متوکل،چهارده سال و نه ماه حکومت کرد و در تمام این سالها شیعیان را روز به روز در تنگنای بیشتر قرار داد. به دستور او بود که قبر سالار شهیدان،حضرت ابا عبدالله الحسین (علیهالسّلام) در کربلا تخریب شد و مردم را از زیارت آن حضرت منع کردند. وی هر کس از علویان را که احساس میکرد ممکن است خطری برای خلافت داشته باشد،تضعیف کرده و از میان برمیداشت. که نام عدهای از بزرگان علویان که به دست او کشته شدهاند در مقاتل الطالبین ذکر شده است.
او بزرگان شیعه و دوستداران اهل بیت (علیهمالسّلام) را نیز از میان برمیداشت. نمونه روشن این اقدامات،در برخورد متوکل با ابن سکّیت (م.244هـ) به خوبی مشاهده میشود. روزی متوکل با اشاره به دو فرزند خود از او پرسید: این دو فرزند من نزد تو محبوبترند یا حسن و حسین (علیهماالسّلام)؟ ابن سکّیت ـ که معلم فرزندان متوکل و از یاران با وفای امام هادی (علیهالسّلام) بود ـ از این سخن برآشفت و بیدرنگ گفت: به خدا سوگند،قنبر غلام علی (علیهالسّلام) در نظر من از تو و دو فرزندت بهتر است. متوکل بیدرنگ دستور داد زبان او را از پشت سر او بیرون کشیدند.
وی حتی روایت حدیث در فضایل اهل بیت (علیهمالسّلام) را هم بر نمیتافت. روزی نصر بن علی جهضمی را به علت روایت حدیثی،در فضایل آلعبا (علیهمالسّلام) هزار تازیانه زد تا آن که اطرافیان شهادت دادند که او از اهل سنت است.
در زمان او به دستورش،فرماندار مصر،آل ابیطالب را از این شهر به عراق تبعید کرد تا دستگاه خلافت،تسلط بیشتری روی آنان داشته باشد. وی همچنین،علویان و شیعیان را در تنگنای اقتصادی شدیدی قرار داد. این فشار بهقدری بود که نقل است در آن زمان گروهی از بانوان علوی در مدینه،حتی یک دست لباس درست بر تن نداشتند که در آن نماز بگذارند و فقط،یک پیراهن مندرس برایشان باقی مانده بود که به هنگام نماز به نوبت از آن استفاده میکردند. با چرخ ریسی،روزگار میگذرانیدند و پیوسته چنین بودند تا متوکل به هلاکت رسید. متوکل هم چنین دارایی علویان را که ملک فدک بود،مصادره کرد که در آن بالغ بر 24 هزار دینار بوده است. او به حاکم مصر دستور داد تا با علویان بر اساس قواعد زیر برخورد کند:
1. به هیچ یک از علویان،هیچگونه ملکی داده نشود.
2. علویان اجازه داشتن بیش از یک برده ندارند.
3. چنانچه دعوایی بین یک علوی و غیرعلوی باشد،قاضی نخست به سخن غیرعلوی گوش داده، سپس بدون گفتگو،حکم صادر کند.
واضح است که همه این فشارها و تضییقات،در سیر تاریخی تشیع و جریان تکاملی علوم اسلامی ـ که ائمه پرچمدار آن بودندـ تأثیر مستقیم داشته است. در زمآنهای که علوی بودن و حتی دوستدار اهل بیت بودن،یک جرم بزرگ تلقی میشد و هیچ کس حتی علمای اهل سنت جرأت نقل روایتی در فضایل اهل بیت (علیهمالسّلام) را نداشتند و کسی جرأت نزدیک شدن به امام معصوم را نداشت. روشن است که نقل و انتقال علوم ـ به طور عام ـ و دانشهای حدیثی ـ بهطور خاص ـ دچار وقفه شده و مشکلات زیادی برای دانشمندان پدید میآید و همان گونه که قبلاً گفتیم،در فرصتهای محدودی هم که گهگاه دور از چشمان مأموران دستگاه خلافت پیش میآمد، فقط فرصت طرح مسایل مهم و پیچید?فقهی وجود داشت و اصحاب نمیتوانستند مسایل علم الحدیثی خود را هم مطرح کنند چرا که این مسایل بعد از مسایل اعتقادی و فقهی و... در درجه چندم اهمیت قرار دارند؛ فلذا نتیج?هم?این شرایط این شد که امام (علیهالسّلام) نتوانست قواعد علم الحدیث را برای اصحاب خود به تفصیل بیان کند.
2) اهتمام به حل مشکلات و بحرآنهای فکری جامعه تشیع
در دوران زندگی امام هادی (علیهالسّلام)،یک سری مسایل و مشکلات فکری نیز جامعه تشیع را تهدید میکرد؛ مسایلی از قبیل پیدایش فرقههای متعدد کلامی، فعالیت شدید غلات و... که مسؤولیت مبارزه با آنها و پاسخگویی به شبهاتی که پیروان این فرقهها مطرح میکردند،همه و همه با امام هادی (علیهالسّلام) بود که در رأس جامعه،تشیع قرار داشتند؛ لذا پرداختن به این گونه مسایل که در نوع خود در آن زمان بسیار مهمتر از سایر مسایل بود،مانع آن شد که امام به مسایل دیگر از قبیل مسایل علم الحدیثی روی بیاورند.
در زیر به شرح مواردی از این قبیل مسایل فکری که در آن زمان جامعه تشیع را تهدید میکرد،میپردازیم:
الف) مباحثات و مناظرات کلامی
در عصر امام هادی (علیهالسّلام)،مکاتب عقیدتی متعددی چون معتزله، اشاعره و... رواج یافته بود و آراء کلامی فراوانی در جامعه پدید آمده بود و بازار مباحثی چون جبر و تفویض، امکان یا عدم امکان رؤیت خدا، قدمت یا حدوث قرآن و... داغ بود و در بعضی موارد،این مباحث حتی به نزاع میان پیروان این مکاتب نیز کشیده میشد. تا جاییکه در بحث حادث یا قدیم بودن قرآن افراد زیادی از دانشمندان شکنجه شدند و تعدادی نیز به خاطر ترس از جان خود عقاید فرقههای دیگر را پذیرفتند و حتی احمد بن حنبل،امام حنابله را به خاطر اینکه اقرار به مخلوق بودن قرآن نکرد،تازیانه زدند. این واقعه،در تاریخ به نام محنة القرآن معروف شده است.
امام هادی (علیهالسّلام) نیز به عنوان رهبر جریان تشیع مدام در برابر سؤالات مختلفی از این دست قرار میگرفت؛ از سوی دیگر نفوذ برخی از این آراء باطل در محافل شیعه،ضرورت هدایت و رهبری فکری شیعیان از سوی امام را شدت میبخشید. و لذا اکثر مناظرات امام هادی (علیهالسّلام)،پیرامون اینگونه موضوعات کلامی بوده و روایات متعددی از ایشان در این زمینه نقل شده است. به عنوان نمونه،نام?امام هادی (علیهالسّلام) به مردم اهواز در موضوع جبر و تفویض از این قبیل است.
بدیهی است با وجود مباحثی اینچنین حساس و سرنوشتساز که هدایت یا گمراهی افراد و گروههای زیادی به آن بستگی دارد؛ مباحث نظری علم الحدیث،چندان اهمیّتی نخواهد داشت؛ لذا امام هادی(علیهالسّلام) در آن فرصتهای اندکی که به دست میآمد به مسایل مهم اعتقادی و کلامی میپرداختند و فرصت پرداختن به مسایل علم الحدیث اندک بود.
ب) فعالیت غلات و لزوم مبارزه جدی با آنها
از جمله مسایل و مشکلات مهمی که امام هادی (علیهالسّلام)،در طول دوران امامت خویش با آن رو به رو بودند، مسأل?غلات و کسانی بود که در زمینه محبت اهل بیت (علیهمالسّلام) راه افراط پیموده و سر از بیراهههای شرک در آورده بودند. روشن است که خطر اینگونه دشمنان دوستنما،بیشتر از دشمنان دیگر،جریان تشیع را تهدید میکرد. از این رو امام هادی (علیهالسّلام) مبارزه با این افراد را نیز در سرلوحه برنامه خویش قرار داده و از هر فرصتی برای اثبات بطلان عقاید آنان استفاده میکردند و چون از هدایت آنان ناامید میشدند، آنها را نفرین کرده و اصحاب خود را به دوری جستن از این افراد امر میکردند. همانگونه که در آرای علم الحدیثی امام (علیهالسّلام) خواهیم دید؛ بیشتر روایات وارده از امام هادی (علیهالسّلام) در جرح و تعدیل راویان، مربوط به لعن و نفرین غالیان و رهبران آنان است؛ به عبارت دیگر،بخش اعظمی از تلاشهای علم الحدیثی امام هادی (علیهالسّلام) به بحث جرح و تعدیل راویان، آن هم فقط جرح غالیان مربوط میشود.
ج) مسأله غیبت امام زمان (عج) و لزوم توجه بیشتر به آن
مسأله مهم دیگری که در این عصر مطرح بود، آماده کردن مردم برای پذیرش غیبت امام عصر (عج) بوده است. از آن جا که تا آن زمان،شیعیان همیشه به امام دسترسی داشتند،لذا ممکن بود پذیرش مسأله غیبت ـ در صورت طرح این مسأله بهصورت ناگهانی ـ از سوی مردم به راحتی انجام نپذیرد؛ از این رو امام هادی و امام عسگری (علیهماالسّلام) ضمن دادن آگاهیهای لازم به مردم در زمینه غیبت،کمتر در اجتماع مردم حضور مییافتند و بیشتر توسط اصحاب خاص خود با مردم تماس میگرفتند تا مردم را برای پذیرش مسأل?غیبت آماده کنند. این امر یعنی عدم حضور دائمی امام (علیهالسّلام) در اجتماعشیعیان و آمادهسازی آنان برای پذیرش مسأله غیبت از جمله مسایلی بود که باعث محدودتر شدن ارتباط امام (علیهالسّلام) با شیعیان و در نتیجه محدودیت احادیث صادره از آن امام همام گردید.
مجموع این عوامل باعث شد که امام هادی (علیهالسّلام) در طول دوران امامت خویش،فرصت چندانی برای طرح مباحث علم الحدیث نداشته باشند و اندک روایاتی که در این زمینه از ایشان رسیده اکثراً پاسخهایی است که امام (علیهالسّلام) به سؤالات اصحاب در زمینههای مختلف علوم حدیث دادهاند؛ وگرنه بهدلایلی که ذکر شد،امام هادی (علیهالسّلام) مجال بیان قواعد علم الحدیث را به صورت تفصیلی نداشتند؛ لذا مباحث و آرای علم الحدیثی در کلام امام هادی (علیهالسّلام) بسیار اندک است.
3) قلّت نسبی روایات امام هادی (علیهالسّلام)
یکی دیگر از عواملی که باعث شده است تا احادیث امام هادی (علیهالسّلام) در حوزه علوم حدیث محدود شود این است که در مقایسه با سایر ائمه (علیهمالسّلام)،مجموع روایات آنحضرت بسیار اندک است؛ به عنوان مثال از امام صادق (علیهالسّلام) بیش از دوازده هزار روایت در کتب روایی آمده است؛ در کتاب موسوعةالامامالصادق (علیهالسّلام) تالیف سید محمد کاظم قزوینی،11624 روایت از آن امام،درباره موضوعات مختلف آمده است. اما مجموع روایات امام هادی (علیهالسّلام) در کتب روایی شیعه به 500 روایت نمیرسد و در مسند الامام الهادی (علیهالسّلام) کمتر از 400 روایت از ایشان آمده است. لذا از آنجا که کل روایات وارده از امام هادی (علیهالسّلام) در مقایسه با سایر ائمه خصوصاً صادقین (علیهماالسّلام) بسیار کم است؛ لذا به طریق اولی روایات وارده از آن امام در حوزه علوم حدیث نیز بسیار کم خواهد بود.
ادامه این مقاله را در پست بعدی بخوانید.